خودم را گم کرده بودم و حتی یادم نیست چطور این اتفاق افتاد. زمانی به خودم آمدم که دیگه خودی وجود نداشت. غرق در روزمره‌گی و بطالت و اضطراب خود گم کردن بودم و همه تلاش‌هایم برای برگشتن به نظم و برنامه‌های گذشته‌ به شکست منتهی می‌شد. هر روز هم بیشتر از دیروز تلاش می‌کردم و کمتر نتیجه می‌گرفتم.

تا بلاخره یکی از اون لحظه‌های اورکا اورکایی اتفاق افتاد و متوجه شدم فاصله گرفتن از

متمم اشتباهی بوده که سردرگم و پریشانم کرده است.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها